سلام به همه شما دوستای گلم.

از اینکه به ما سر زدین خیلی خیلی ممنونیم. فقط اومدین نظرهای قشنگتونو از ما دریغ نکنید که ازتون دلگیر  میشیم. کسانی هم که مایل به تبادل لینک با ما بودند میتوانند از طریق تبادل لینک هوشمند که در پایین لینک های وبلاگ قرار دارد اقدام کنند. ضمنا کاربران بلگفا باید آدرس http://2love20.blogfa.com را لینک کنند.

 

با تشکر            

[ یک شنبه 21 فروردين 1398برچسب:, ] [ 21:0 ] [ love ] [ ]

 

 

 

 


ادامه مطلب
[ یک شنبه 14 خرداد 1391برچسب:, ] [ 4:3 ] [ love ] [ ]

 

پسرا

با ماشين ميرن به بانک، پارک ميکنن، ميرن دم دستگاه عابر بانک
کارت رو داخل دستگاه ميذارن
کد رمز رو ميزنن، مبلغ درخواستی رو وارد ميکنن
پول و کارت رو ميگيرن و ميرن

دخترها

با ماشين ميرن دم بانک
در آينه آرايششون رو چک ميکنن
به خودشون عطر ميزنن
احتمالاً موهاشون رو هم چک ميکنن
در پارک کردن ماشين مشکل پيدا ميکنن
در پارک کردن ماشين خيلی مشکل پيدا ميکنن
بلاخره ماشين رو پارک ميکنن
توی کيفشون دنبال کارتشون ميگردن
کارت رو داخل دستگاه ميذارن، کارت توسط ماشين پذيرفته نميشه
کارت تلفن رو ميندازن توی کيفشون
دنبال کارت عابربانکشون ميگردن
کارت رو وارد دستگاه ميکنن
توی کيفشون دنبال تيکه کاغذی که کد رمز رو روش ياداشت کردن ميگردن
کد رمز رو وارد ميکنن
۲دقيقه قسمت راهنمای دستگاه رو ميخونن
کنسل ميکنن
دوباره کد رمز رو ميزنن
کنسل ميکنن
دوست پسرشون رو صدا ميزنن که کد صحيح رو براشون وارد کنه
مبلغ درخواستی رو ميزنن
دستگاه ارور (خطا) ميده
مبلغ بيشتری رو درخواست ميکنن
دستگاه ارور (خطا) ميده
بيشترين مبلغ ممکن در خواست ميکنن
انگشتاشون رو برای شانس رو هم ميذارن
پول رو ميگيرن
برميگردن به ماشين
آرايششون رو توی آينه عقب چک ميکنن
توی کيفشون دنبال سويچ ماشين ميگردن
استارت ميزنن
پنجاه متر ميرن جلو
ماشين رو نگه ميدارن
دوباره برميگردن جلوی بانک
از ماشين پياده ميشن
کارتشون رو از دستگاه عابر بانک بر ميدارن. (حواس نمی‌مونه برای آدم)
سوار ماشين ميشن
کارت رو پرت ميکنن روی صندلی کنار راننده
آرايششون رو توی آينه چک ميکنن
احتمالاً يه نگاهی هم به موهاشون ميندازن
مندازن توی خيابون اشتباه
برميگردن
ميندازن توی خيابون درست
پنج کيلومتر ميرن جلو
ترمز دستی رو آزاد ميکنن. (ميگم چرا انقدر يواش ميره)
[ شنبه 22 بهمن 1390برچسب:, ] [ 15:25 ] [ love ] [ ]

 

ای قلب من، بارانی ات کردند و رفتند

 

کنج قفس زندانی ات کردند و رفتند

 

در سایه های شب تو را تنها نوشتند

 

سرشار سرگردانی ات کردند و رفتند

 

احساس پاکت را همه تکفیر کردند

 

محکومِ بی ایمانی ات کردند و رفتند

 

هرشب تورا دعوت به بزم تازه کردند

 

در بزمشان قربانی ات کردند و رفتند

 

[ شنبه 10 ارديبهشت 1390برچسب:, ] [ 15:8 ] [ love ] [ ]


روزی ، یک پدر روستایی با پسر پانزده ساله اش وارد یک مرکز تجاری میشوند.
پسر متوجه دو دیوار براق نقره‌ای رنگ میشود که به شکل کشویی از هم جدا شدند ودو باره بهم چسبیدند، از پدر میپرسد، این چیست ؟ پدر که تا بحال در عمرش آسانسور ندیده میگوید: پسرم، من تا کنون چنین چیزی ندیدم، و نمیدانم . در همین موقع آنها زنی بسیار چاق را میبینند  که با صندل چرخدارش به آن دیوار نقره‌ای نزدیک شد و با انگشتش چیزی را روی دیوار فشار داد، و دیوار براق از هم جدا شد ، و آن زن خود را به زحمت وارد اطاقکی کرد، دیوار بسته شد،  پدر و پسر ، هر دو چشمشان به شماره هائی بر بالای آسانسور افتاد که از یک شروع و به تدریج تا سی‌ رفت، هر دو خیلی‌ متعجب تماشا میکردند که ناگهان، دیدند شماره‌ها بطور معکوس و بسرعت کم شدند تا رسید به یک، در این وقتی دیوار نقره‌ای باز شد، و آنها حیرت زده دیدند، دختر ۲۴ ساله مو طلایی بسیار زیبا و ظریف ، با طنازی از آن اطاقک خارج شد.


   پدر در حالی که نمیتوانست چشم از آن دختر بردارد، به آهستگی، به پسرش گفت:  پسرم ، زود برو مادرت را بیار اینجا

[ دو شنبه 22 فروردين 1390برچسب:, ] [ 13:17 ] [ love ] [ ]

سلام به دوستای گلم...من بردیا هستم...اومدم با مدیر این وبلاگ همکار شدم....میخواستم عیدو به همه  ی هم لینکیای عزیزم تبریک بگم.....

 

سلام به همه ی دوستان عزیز.

منم به نوبه ی خودم سال نو رو به تمامی دوستان و وبلاگ نویسان تبریک عرض میکنم و سالی پر  از خوبی و خوشی را برای شما آرزو میکنم.

[ شنبه 28 اسفند 1389برچسب:, ] [ 22:40 ] [ love ] [ ]

وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود واون منو داداشی صدا می کرد.

 

به اون خیره شده بودم و آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه . اما اون توجهی به این مساله نمیکرد.

    آخر کلاس پیش من اومد و جزوه جلسه پیش رو خواست . من جزومو بهش دادم .بهم گفت:متشکرم...


  
میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط داداشی باشم . من عاشقشم . اما... من خیلی خجالتی هستم ..... علتش رو نمیدونم   

 


 
تلفن زنگ زد .خودش بود .

 

ادامه مطلب

 

 


ادامه مطلب
[ شنبه 16 بهمن 1389برچسب:, ] [ 15:10 ] [ love ] [ ]


[ شنبه 16 بهمن 1389برچسب:, ] [ 14:50 ] [ love ] [ ]

مردی صبح زود بلند شد تا برای عبادت به محل همیشگی برود. لباس پوشید و راهی شد. اما در راه،

                   به ادامه مطلب بروید


ادامه مطلب
[ شنبه 9 بهمن 1389برچسب:, ] [ 10:45 ] [ love ] [ ]

 

فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز

 

روز قسمت بود. خدا هستی را قسمت می کرد. خدا گفت چیزی از من بخواهید.

 

لطفا به ادامه مطلب بروید.


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 7 بهمن 1389برچسب:, ] [ 15:37 ] [ love ] [ ]

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد

.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

سلام به تمامی دوستان عزیز. به وبلاگ ما خوش آمدید ، امیدواریم لحظاتی خوب و به یاد ماندنی را در این وبلاگ سپری نماید. دوستت دارم، بیشتر از خودم و کمتر از خدا چون به خدا اعتقاد دارم و به تو نیاز دارم
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان .:::عشق:::. و آدرس http://2love20.loxblog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





امکانات وب

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 90
بازدید کل : 48402
تعداد مطالب : 18
تعداد نظرات : 175
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


« كسب درآمد از فروتل »
دوستانتان را به يك شغل پردرآمد و آسان دعوت كنيد : « جزئيات »
Email: